یاد دادم ب خودم غصه تراشی نکنم
تو چه ساده ای و من چه سخت
تو پرنده ای و من درخت
آسمان همیشه مال توست
ابر زیر بال توست
من ولی همیشه گیر کرده ام
تو به موقع می رسی و من
سال هاست دیر کرده ام
خوش به حال تو که می پری
راستی چرا
دوست قدیمیت درخت را
با خودت نمی بری؟
فکر می کنم
توی آسمان تو
جا برای یک درخت هست
هیچ کس در بزرگ باغ آفتاب را
رو به ما نبست
یا بیا و تکه ای از آسمان برای من بیار
یا مرا ببر
توی آسمان آبی ات بکار
خواب دیده ام
دست های من
آشیانه ی تو می شود
قطره قطره قلب کوچکم
آب ودانه ی تو می شود
شب ستاره ها
از تمام شاخه های من
تاب می خورند
ریشه های تشنه ام
توی حوض خانه ی خدا
آب می خورند
من همیشه خواب دیده ام ولی...
راستی هیچ فکر کرده ای
یک درخت توی باغ آسمان
چقدر دیدنی ایست؟!
ریشه های ما
اگر چه گیر کرده است
میوه های آرزو ولی
رسیدنی ایست!َ
نوشته شده در جمعه 90/5/14ساعت
4:53 عصر توسط زینب السادات میرامین محمدی نظرات ( ) |
Design By : Pichak |